بازنده ای که در غروب یک زمستان گرم چشم هایش را بست و خواب دید و نمرد
۱۳۸۹/۸/۶
هر روزِ این تنهایی با تو
هر شب به خیال یافتنت سر در بالین گذاردم چه مغرورانه
هر چند بودن با تو گناهی است
بخشش از توست گناه بخشش ناپذیر همه بهانه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر